معنی محل تعویض لباس
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
عوض دادن
فارسی به ایتالیایی
لغت نامه دهخدا
تعویض. [ت َع ْ] (ع مص) عوض دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عوض کردن. (آنندراج). بدل دادن. (از اقرب الموارد): عوضته ُ من هبته خیراً. (اقرب الموارد): و احسن امیرالمؤمنین انتقاله الی دارالقرار لعلمه بتعویض اﷲ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300).
فرهنگ معین
(تَ) [ع.] (مص م.) بدل کردن، عوض کردن.، ~روغنی جایی که روغن موتور، فیلتر هوا و مانند آن را در ماشین عوض می کنند.
فرهنگ عمید
عوض کردن،
عوض دادن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
جابه جایی، جایگزینی، جابجایی
کلمات بیگانه به فارسی
جایگزینی - جا به جایی
مترادف و متضاد زبان فارسی
تاخت، تبادل، تبدل، تبدیل، تغییر، دگش، عوض، مبدل، معاوضه، عوض کردن، بدل کردن، پناه جستن
فارسی به عربی
بدیل، تاجیل، عبوه جدیده، مفتاح
عربی به فارسی
جبران کردن , خنثی کردن , جبران غرامت , تاوان , تعمیر , عوض , اصلا ح
فارسی به آلمانی
Rangieren, Schalten, Schalter (m), Umschalten, Weiche (f)
معادل ابجد
1457